کتاب خشخاش و خاطره (۱۹۵۲) شامل ۴ زیر مجموعه و ۵۶ شعر است.
برای ترجمه ی شش شعر دیگر از همین کتاب به شش شعر از پال سلان مراجعه کنید.
حلقه گلی آراسته شده از سیاه برگ های نواحی آکرا:
آنجا که توسن خود رکاب زدم و خنجری به پشت مرگ.
و از پیاله های چوبین خاکسترچشمه ها را نوشیدم
چرا که مرده اند فرشتگان و کور شده پروردگار در نواحی آکرا،
و کسی آنان را که به آرامش به خواب رفته اند برای من نمی پاید.
تکه تکه شده ماه، آن میخک نواحی آکرا:
و همچون خارزار می شکفند دستان حلقه ی زنگاری به دست.
چنین بایدم سرانجام به بوسه یی کمرخم کنم آنگاه که به دعا ایستاده اند در آکرا...
چه نابکار بود زره پوش شب، از قلاب هایش خون سرازیر!
و من اینک برادرخندان لب اینانم، فرشته ی پولاد پوش آکرا.
و این نام راهنوزبرزبان می رانم و درآتش گونه هایم می سوزم.
ترانه یی در بیابان--از کتاب "خشخاش و خاطره"
پال سلان (۱۹۷۰-۱۹۲۰)حلقه گلی آراسته شده از سیاه برگ های نواحی آکرا:
آنجا که توسن خود رکاب زدم و خنجری به پشت مرگ.
و از پیاله های چوبین خاکسترچشمه ها را نوشیدم
و لب کلاه بران برسر برخرابه های بهشت تاختم.
چرا که مرده اند فرشتگان و کور شده پروردگار در نواحی آکرا،
و کسی آنان را که به آرامش به خواب رفته اند برای من نمی پاید.
تکه تکه شده ماه، آن میخک نواحی آکرا:
و همچون خارزار می شکفند دستان حلقه ی زنگاری به دست.
چنین بایدم سرانجام به بوسه یی کمرخم کنم آنگاه که به دعا ایستاده اند در آکرا...
چه نابکار بود زره پوش شب، از قلاب هایش خون سرازیر!
و من اینک برادرخندان لب اینانم، فرشته ی پولاد پوش آکرا.
و این نام راهنوزبرزبان می رانم و درآتش گونه هایم می سوزم.