دو شعر دیگر از ک. ساتچی داناندان
روز ششم
روز ششم بود
که خداوند مرتکب آن اشتباه شد:
آن حیوانی را آفرید
که بدون عشق می گاید
بدون اخلاص نماز می خواند
و بدون دلیل می کشد.
رودخانه ها حالا
مانعی شدند برای عبور
و کوه ها برای صعود.
جنگل ها از تاریکی ترسناک
صحرا ها از حرارت سوزان
خرگوش و آهوی بی گناه
حیوان شکاری
شیر خوش اندام و یوزپلنگ
درنده و خونخوار
گاو و سگ به بردگی در آمده
درختان حالا تنها
برای بریده شدن، سرب
بی ارزش شده و طلا، بی قیمت.
آهن و نقره برای ذوب
برای شمشیر و نیزه شدن.
آتش اینک در بند اجاق.
زمین مسموم، و هوا،
و کلمه. ثروت
عیار شد.
خداوند نمی توانست بیآرامد
نه در هفتم روز
و نه بعد از آن هیچ روز.دیگر.
Mon Amor
من با چشم هایم ترا در آغوش می کشم
تو با زخم هایت مرا نوازش می کنی
من جامه های ترا یک به یک از تنت بدر می کنم
تو لکه های خونت را پاک می کنی
من لبهای ترا می مکم
اسید تو مرا می سوزد
من زبان ترا مزمزه می کنم
قصه های نا گفته ی تو دهان مرا ترش می کنند
من تکمه های پستان ترا راست می کنم
تو بر فرزند قهر کرده ات سوگ می خوری
من انگشت هایم را بر شکم تو می دوانم
تو آنچنان که تجاوزی را بیاد آورده یی از جا می جهی
من با پشت تو بازی می کنم
تو با فاصله ها سنگین و سنگین تر می شوی
من لب هایم را بر گلبرگ های تو می فشارم
تو کودکان یتیم شده مان را به یاد من می آوری
من درون تو می شوم
تو همچون شهری جنگ زده فریاد می کشی
من ترا تا رنگین کمان بر می کشم
تو در بارانی از بمب ها به اوج می رسی
من می شکنم و در درون تو پراکنده می شوم
ترکش های من ترا سوراخ سوراخ می کنند
از عشق
خون می چکد
در زندان ها.
K. Satchidanandan: Sixth Day & Mon Amor
From: Stammer and other Poems