صفحات

۱۵ فروردین ۱۳۹۱

خار ها و گل های سرخ

خارها و گل های سرخ 
زیبیگنیف هربرت
Zbigniew Herbert  
(1924-1998)  

ایگناتیوس قدیس 
زرد روی و آتشین 
در گذر از کنار یک گل سرخ 
خود را بر بوته افکند
تا گوشت و پی اش را تکه پاره کند

با زنگ خرقه ی سیاهش 
مرادش این بود که زیبایی دنیا را
که از دل زمین  گویی از دل یک زخم 
فواره می زند  فروبنشاند 

مانده در بستر 
گهواره ی خارها 
او دید 
که خون جاری از ابرواش 
به صورت گل سرخی 
بر مژگانش لخته می شد 

و دست کور 
در جستجوی خارها 
از لمس نرم گلبرگ ها 
سوراخ سوراخ 

قدیس فریب خورده 
در میان تمسخر گل ها می گریست 

خارها و گل های سرخ 
گل های سرخ و خارها 
ما در پی شادمانی هستیم 

THORNS AND ROSES

Saint Ignatius
pale and fiery
passing by a rose
flung himself on the bush
mutilating his flesh

with the bell of his black frock
he wished to stifle
the beauty of the world
which gushed from earth as from a wound

and lying at the bottom
of the cradle of thorns  
he saw
that the blood flowing from his brow
was clotting on his lashes
in the shape of a rose

and the blind hand
seeking out thorns
was pierced through
by petals' soft touch

the defrauded saint wept
amid flowers' mockeries

thorns and roses
roses and thorns
we seek happiness 

This poem is translated from the English translation(Czeslaw Milosz & Peter Dale Scott) of:
THORNS AND ROSES: Zbigniew Herbert's Collected Poems ( New York, 2007)



 
 
   

هیچ نظری موجود نیست: