ایگناتیوس قدیس
زرد روی و آتشین
در گذر از کنار یک گل سرخ
خود را بر بوته افکند
تا گوشت و پی اش را تکه پاره کند
با زنگ خرقه ی سیاهش
مرادش این بود که زیبایی دنیا را
که از دل زمین گویی از دل یک زخم
فواره می زند فروبنشاند
مانده در بستر
گهواره ی خارها
او دید
که خون جاری از ابرواش
به صورت گل سرخی
بر مژگانش لخته می شد
و دست کور
در جستجوی خارها
از لمس نرم گلبرگ ها
سوراخ سوراخ
قدیس فریب خورده
در میان تمسخر گل ها می گریست
خارها و گل های سرخ
گل های سرخ و خارها
ما در پی شادمانی هستیم
ما در پی شادمانی هستیم
THORNS AND ROSES
Saint Ignatius
pale and fiery
passing by a rose
flung himself on the bush
mutilating his flesh
with the bell of his black frock
he wished to stifle
the beauty of the world
which gushed from earth as from a wound
and lying at the bottom
of the cradle of thorns
he saw
that the blood flowing from his brow
was clotting on his lashes
in the shape of a rose
and the blind hand
seeking out thorns
was pierced through
by petals' soft touch
the defrauded saint wept
amid flowers' mockeries
thorns and roses
roses and thorns
we seek happiness
This poem is translated from the English translation(Czeslaw Milosz & Peter Dale Scott) of:
THORNS AND ROSES: Zbigniew Herbert's Collected Poems ( New York, 2007)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر